برای تو
برای تو مینویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است...
خدایا یادته دستش رو گرفتم آوردم پیشت؟
گفتم من فقط این رو میخوام!
گفتی این کمه بهتر از اینو برات گذاشتم کنار
پامو کوبیدم زمین و گفتم:
همینو میخوام.!
گفتی:آخه نمیشه قول اینو به یکی دیگه دادم!
یادته خدا؟
حالا رفت.راحت شدی؟
همینو میخواستی؟میخواستی شکستمو ببینی؟
تاکی باید به خاطر بقیه از آرزوهام بگذرم؟!!!!!!!!
Power By:
LoxBlog.Com |