برای تو

برای تو مینویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است...

خدایا یادته دستش رو گرفتم آوردم پیشت؟ گفتم من فقط این رو میخوام! گفتی این کمه بهتر از اینو برات گذاشتم کنار پامو کوبیدم زمین و گفتم: همینو میخوام.! گفتی:آخه نمیشه قول اینو به یکی دیگه دادم! یادته خدا؟ حالا رفت.راحت شدی؟ همینو میخواستی؟میخواستی شکستمو ببینی؟ تاکی باید به خاطر بقیه از آرزوهام بگذرم؟!!!!!!!!
نوشته شده در یک شنبه 29 / 1 / 1393برچسب:,ساعت 9:48 قبل از ظهر توسط yeki| |

ﺩﺧﺘﺮ: ﻋﺰﯾﺰﻡ ﭘﺴﺮ : ﺑﻠﻪ ﺩﺧﺘﺮ : ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﯿﻢ ؟ ﭘﺴﺮ: ﺣﺘﯽ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﮑﻦ ﺩﺧﺘﺮ : ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ ؟ ﭘﺴﺮ: ﺍﻟﺒﺘﻪ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺩﺧﺘﺮ: ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ ؟ ﭘﺴﺮ : ﻧﻪ ! ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯽ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ؟ ﺩﺧﺘﺮ: ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺒﻮﺳﯽ ؟ ﭘﺴﺮ: ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ! ﻫﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﺩﺧﺘﺮ: ﻣﻨﻮ ﮐﺘﮏ ﻣﯿﺰﻧﯽ ؟ ﭘﺴﺮ: ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺷﺪﯼ ؟ ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﻢ ؟ ﭘﺴﺮ : ﺑﻠﻪ ﺩﺧﺘﺮ: ﻋﺰﯾﺰﻡ . . . ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻟﻪ ﻗﺒﻠﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﻮﺩ. ﺣﺎﻻ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪﻩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺨﻮﻥ
نوشته شده در سه شنبه 10 / 1 / 1393برچسب:,ساعت 10:15 قبل از ظهر توسط yeki| |

بوي باران، بوي سبزه، بوي خاک شاخه‌هاي شسته، باران خورده پاک آسمان آبي و ابر سپيد برگهاي سبز بيد عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهاي شاد خلوت گرم کبوترهاي مست نرم نرمک ميرسد اينک بهار خوش به حال روزگار ... خوش به حال چشمه ها و دشتها خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه هاي نيمه باز خوش به حال دختر ميخک که ميخندد به ناز خوش به حال جام لبريز ازشراب خوش به حال آفتاب ؛ نرم نرمک ميرسد اينک بهار خوش به حال روزگار ... خوش به حال روزگار ... "فريدون مشيري"
نوشته شده در چهار شنبه 4 / 1 / 1393برچسب:,ساعت 2:48 بعد از ظهر توسط yeki| |


Power By: LoxBlog.Com